طاهای باباطاهای بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ورووجک مامانی

مامان دوست داره( قسمت 2)....

1392/1/4 12:10
331 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خوب این داستان عشق و عاشقی تا کجا پیش  رفت آهان یادم اومد

چایی که سرد شد

پا میشم حاضر میشم چون باید بریم خونه مامان  جون و این برنامه تقریبا ٥ روز هفته ادامه  داره

آخه مامان جون بابا جون خیلی به ما وابسته هستن

خلاصه بعد از آماده شد من شمارو حاضر میکنم

عاشق کلاه سر کردنتم اصلا و ابدا از کلاه خوشت نمیاد کلی غر میزنی تازه با دستت اونو میکشی تا درش بیارم

زنگمیزنم آژانس سر کوچه تا بر میداره میگه خانوم کرباسیان پایین باشین فرستادم خنده

سوار که میشیم تا اونجا دالی بازی میکنیم

وقتی هم که میرسیم دیگه وا ویلا مامان جون شمارو حسابی میچلونه

تا بعد ظهر که سرم با شما گرمه ساعت میشه دم دمای ٤.٣٠ که بابا کارش تموم میشه میرم یه دستی به سر و روم میکشم یه دستی هم به سرو روی شما

دیییییییییییینگ دیییییییییییییییییگ

واااااااااااااااااااااااای

باب اومده میدویم میریم سمت در تا در باز میشه شما گل از گلت میشکفه نمیدونم عاشق طرز نگاهتم وقتی باباتو نگاه میکنی

جنس نگاهت فرق داره انگاری عشق از چشات میریزه

خلاصه شب میایم خونه بابا شمارو حاضر میکنه میرید که با هم بخوابید میام از لای در نگاه میکنم

عاشق خوابیدنتونم دستتو میزاری تو دست بابایی میخوابی

نزدیک عیده با این که ٢ روزی کارگر گرفتم اما میترسم رسیدگی به شما عقب بیوفته برا مین هر شب یه کابینتو میریزم بیرون تمیز میکنم

تا ١ کارم طول میکشه میام که بخوابم با یه ماچ طولانی و عطر تنت خستگیم در میشه

عاشقم عاشق تو و پدرتماچ

                                             ...........پایان..............

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سیب سرخ کوچولو
15 اسفند 91 0:22
عزییییییییییییییزم.خدا حفظش کنه الهیییییییییییی.عاشق اون قسمت خوابیدنشمخدا شما+نی نی جون +همسر محترم رو حفظ کنه


فدات بشم عزیزم