طاهای باباطاهای بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

ورووجک مامانی

بدون عنوان

1392/9/2 9:25
562 بازدید
اشتراک گذاری

راستش اول از همه میخام از دوستان خوبی که تازگیا از این وبلاگ دیدن کردن خیلی تشکر کنم و بگم نتونستم وبلاگ بعضیاتونو باز کنم حالا مشکل چیه خدا داند هی ارور میده متفکر

دوم بگم این هفته زیاد هفته خوبی برامون نبوده پسر یکی یک دونه ی ما دقیقا بعد 10 روز اول محرم تب کرد یه 4 روز فقط تب داشت نه خبری از آبریزش بینی بود و نه خبری از سرفه تا این که روز چهارم بردیمش پیش دکتر و اونم گفت یه کم گوشش و گلوش التهاب داره

 فرداش دوباره تنش شد پر دونهنگران اما نه به بدی اون دونه هایی که دفه پیش زده بود (اگه در جریان باشید طاها خان قبلا سرخک گرفته بود)ولی شکر خدا اصلا نه بیقرار بود نه بیحال فرداشم خوب شد

تا این جای ماجرا زیاد بد نبود اما بخونید بقیشو

کنار آقازاده دراز کشیدم (فردای اون روز)داشتم خیلی ببخشیدا مماخشو تمیز میکردم اونم داشت طبق معمول داد و بیداد میکرد و اعتراضشو با جیغای بنفش به گوشم میرسوند تا این که دیدم تو سقف دهنش یه چیزی شبیه جوش اندازه یه عدس زده اولش فکر کردم یه چیزی چسبیده دستمو کردم دیدم نننننننننننننننننننننننننه واقعا یه چیزی چسبیده زانوام سست شدن زدمش زیر بغلم بردم صارم حالا بماند که اون روز هم کارت خون بیمارستان خراب بود هم موبایلا خراب شده بود هم باتری چراغ قوه خانوم دکتر تموم شده بود همه چی دست به دست هم داده بودن تا رسما روانی شم کلافهخانوم دکتر یه آزمایش نوشت و گفت فعلا باید برای این که خیالمونم راحت شه یه آز بدی آقا منو میگی با لبای آویزون اومدم خونه مامانم وقتی بهش گفتم سریع حاضر شد گفت تو لازم نیست بیای خودش شما رو برد خون دادین و برگشتین ماما به فدات عمرم حالا میام حتما خبرشو میدم فعلا

عزیز تر از جانم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مینا مامان آرمانی
2 آذر 92 15:52
آخی خدابد نده.حت ایشالله چیزی نیست.شاید آفت دهن باشه
نازنین مامان آقا طاها
پاسخ
عزیز دلم خدارو شکر هیچی نبود نمیدونم چرا نمیتونم وبلاگتونو باز کنم سخت مشتاق دیداریم......
مینا مامان آرمانی
3 آذر 92 17:41
خوشحالم.مرسی که سر زدین عزیزم.من شمارولینک کردم.طاهاجونو ببوسین